شهید «محمود مهاجر» در نامهای از جبهه برای خانواده نوشته است: اینجا جای ما خوب است، در چادر میخوریم و میخوابیم، من کارم کمک دوم آرپیجیزن است. کار راحتی است و خدا را شکر میکنم.
شهید دانشآموز «محمود مهاجر» متولد اسفند 1350 در محله تختی جنوب تهران است، این شهید در حالی که فقط 14 سال داشت، در اواخر سال 1365 به جبهه اعزام شد و طی عملیات «کربلای 8» در فروردین 1366 به شهادت رسید اما خبری از او نیامد.
پیکر مطهر این شهید بعد از 25 سال هفته گذشته در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
آخرین سفارشات و دستنوشته این شهید دانشآموز در ادامه به همراه عکس دستخط منتشر میشود.
بسم رب شهدا و صدیقین
طالب صلح هستیم اما اگر کسی بر ما ظلم کرد باید او را سرکوب کنیم.
سلام بر بزرگ رهبر مستضعفان جهان که چون نقطه روشنی در تاریکی طلوع کرده و انشاءالله تا محو سیاهیها و ظلمات پیش خواهد رفت.
سلام بر پدر و مادر بزرگوارم این گوهران والایی که خداوند به من عطا کرده بود ولی قدرشان را ندانستم. عزیزان انشاء الله که به بزرگواری خود از سر تقصیرات من گذشته و برایم دعا کنید.
نمیگویم در شهادتم گریه نکنید، اما کاری هم نکنید که موجب شادی دشمنان و ناراحتی دوستان شود؛ شما باید به این شهادت افتخار کنید، زیرا در قیامت نزد حضرت فاطمه(سلامالله علیها) روسفید هستید و میتوانید بگویید که در راه حسین او هدیهای دادهاید و کسی به دوستی هدیه داد، برای از دست دادنش ابراز ناراحتی نمیکند!
از برادران خواستارم که خود را در محل سنگین بگیرند و درس بخوانند و نمازهایشان را سر وقت بخوانند که اگر از خدا و نماز دور شوید به هلاکت میافتید.
و از خواهرانم میخواهم که زینبوار زندگی کنند و در سنگر حجاب و تحصیل علم بکوشند و بدانید که دشمن از سیاهی چادر شما بیشتر از خون ما میترسد، زیرا شما مادران آینده هستید و شهدا را در دامانتان پرورش میدهید.
امروز اسلام به وجود ما نیاز دارد و نباید از هیچ کمکی فروگذار کنیم و باید جبههها را گرم نگه داریم.
و ای امام هدیه من سری است که در پایت میافکنم و چه کنم که به این اندک التفات نکنی چراکه چیزی غیر از این ندارم.
و وصیتنامه اصلی من تمام چیزهایی است که در دفترم نوشتهام
و چند کلامی با برادران و دوستانم!
سلاح ایمان را حفظ کنید و در سنگر از اسلام و قرآن دفاع نمایید.
خود را برای تحمل مصیبتها، ناکامیها و نارواییها آماده کنید و دل قوی دارید که خداوند یکتا پشتیبان و نگهبان شماست.
شما را به تقوی، این برازندهترین لباس در پیکر عریان آدمی وصیت میکنم به عنصری که تکمیلکننده انسانیت و زیربنای جامعه اسلامی است.
برادران! وقتی اجل رسید حتی یک لحظه هم صبر نمیکند پس شما را چه شده است که چنین محکم به دنیا چسبیدهاید؟
خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین و از حسین تا شهدای کربلای جنوب و غرب ایران ندا میدهند که برای چه نشستهاید؟
من که زندگیام سودی نداشت، شاید مرگم باعث تحول عدهای بیتفاوت شود. خدایا برای تقرب نزد تو میآیم و به بهشت تو طمعی ندارم، مرا بسوزان ولی از خودت طرد نکن.
از شما میخواهم برای امام دعا کنید و دعا کنید خدا فرج آقا امام زمان را نزدیک کند و برای رزمندگان و اسیران اسلام دعا کنید.
والسلام
محمود مهاجر ساعت 9 و نیم
روز پنجشنبه 23 اسفند 65
سلام علیکم
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و به امید ظهور هر چه زودتر آقا امام زمان.
باز سلام و احوالپرسی حالتان چطور است، اگر از حال اینجانب خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما که انشاء الله به زودی با دست پر برطرف میگردد. غرض از مزاحمت این بود که شما را از احوال خود و خود را از احوال شما باخبر کنم و شوم.
اینجا جای ما خوب است و در چادر میخوریم و میخوابیم. من کارم کمک دوم آرپیجیزن است کار راحتی است و خدا را شکر میکنم.
یک تلگراف هم نوشتم و روزهای قبل نیز چند نامه نوشتم که دو تای آن جای عکس بود و عکس امام و تقویم که انشاء الله به دست شما رسیده و سر آن دعوایتان نشده باشد.
راستی تا امروز مرخصی میدادند ولی به آمادهباش برخورد (البته نوبت ما نشد) و دیگر نمیدهند.
خداحافظ
دل غمدیده ما در جهان غمخوار هم دارد
برای راز دل، دل محرم اسرار هم دارد
سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما
اگر گوید سخن داند ضرر بسیار هم دارد
نمیگویم به عالم غیر حق گرچه میدانم
که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دارد
سر سبزم، زبان سرخ آخر میدهد بر باد
چرا؟ چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد
مکن ظلم و ستم ظالم، بترس از آه مظلومان
که روز روشن هر فرد شام تار هم دارد
اگر تیغ تو میبرد مبر نان کسی هرگز
که این برندگی را خنجر خونخوار هم دارد